کارکردهای اجرایی مغزی به مجموعه ای از فرآیندهای شناختی و ذهنی اطلاق می شود که افراد را قادر می سازد تا برای دستیابی به اهداف و حل مشکلات، برنامه ریزی، سازماندهی، آغاز، تنظیم و تطبیق رفتار خود، اقداماتی منظم و هماهنگ را انجام دهند.
کارکردهای اجرایی مغزی به عنوان توانایی های شناختی مرتبه بالاتر هستند. کارکردهای اجرایی شامل کنترل و هماهنگی سایر فرآیندهای شناختی مانند توجه، حافظه کاری و کنترل بازدارنده می شوند. کارکردهای اجرایی در جنبه های مختلف زندگی روزمره از جمله تصمیم گیری، حل مسئله، خودکنترلی، تنظیم عاطفی و تعامل اجتماعی نقش اساسی دارند.
به گفته دکتر امیر محمد شهسوارانی عصب روانشناس، در اصل، عملکردهای اجرایی مغزی را می توان به عنوان «هیات مدیره» مغز در نظر گرفت که مسئول نظارت و هدایت منابع شناختی برای تسهیل رفتار هدفمند هستند. کارکردهای اجرایی شناختی به طور معمول شامل توانایی تفکر انعطاف پذیر، مهار پاسخ های تکانشی، تغییر توجه، نگه داشتن اطلاعات در ذهن، برنامه ریزی و سازماندهی وظایف، نظارت و ارزیابی عملکرد، و سازگاری با شرایط در حال تغییر می باشند.
کارکردهای اجرایی افراد را قادر میسازد تا در فعالیتهای شناختی پیچیده شرکت کنند، تصمیمهای کارآمد بگیرند، خودکنترلی نشان دهند و خواستههای زندگی روزمره را دنبال کنند. مفهوم کارکردهای اجرایی در طول زمان تکامل یافته است و چارچوبها و مدلهای نظری مختلفی برای تبیین آن توسط محققان ارائه شده است.
در این مقاله ما سعی در بررسی این مدل های معروف برای تبیین کارکردهای اجرایی مغزی هستیم. هر کدام از این مدل ها ممکن است بر مؤلفه ها و فرآیندهای مختلف مرتبط با عملکردهای اجرایی تأکید کنند. با این حال، همه آنها وجه مشترکی دارند که کارکردهای اجرایی شامل توانایی تنظیم و کنترل فرآیندهای شناختی برای دستیابی به نتایج مطلوب است.
تعریف کارکردهای اجرایی مغزی در انسان چیست؟
همانطور که پیشتر در مقاله تعریف کارکردهای اجرایی مغزی گفته شد، کارکردهای اجرایی مغزی مجموعه ای از فرآیندهای شناختی هستند که مسئولیت مدیریت و هماهنگی سایر توانایی ها و رفتارهای شناختی را بر عهده دارند. عملکردهای اجرایی مغزی نقش مهمی در رفتار هدفمند، تصمیم گیری، حل مسئله، خودکنترلی و سازگاری با شرایط در حال تغییر دارند. عملکردهای اجرایی در درجه اول با قشر پیشانی مغز، ناحیه ای از مغز که در لوب های فرونتال قرار دارد، مرتبط هستند.
به گفته دکتر امیر محمد شهسوارانی عصب روانشناس انستیتو رزا مایند، توجه به این نکته مهم است که کارکردهای اجرایی به هم مرتبط هستند و اغلب برای پشتیبانی از وظایف شناختی پیچیده با هم کار می کنند. نقص در عملکردهای اجرایی مغزی می تواند منجر به مشکلات در توجه، کنترل تکانه، حل مسئله، برنامه ریزی و سایر فرآیندهای شناختی شود. درک حوزههای طبقه بندی و عملکرد عملکردهای اجرایی میتواند به ارزیابی و رسیدگی به کاستیهای عملکرد اجرایی و بهینهسازی عملکرد شناختی کمک کند.
انواع طبقه بندی کارکردهای اجرایی مغزی چه هستند؟
طبقه بندی کارکردهای اجرایی بسته به چارچوب نظری مورد استفاده می تواند متفاوت باشد. یکی از معروفترین طبقه بندی های پذیرفته شده برای کارکردهای اجرایی مغزی بر اساس مدل ارائه شده توسط آلن بدلی و گراهام هیچ است که به عنوان مدل حافظه کاری بدلی و هیچ شناخته می شود. بر اساس این مدل، توابع اجرایی را می توان به سه جزء اصلی اجرایی مرکزی، حلقه واجی و صفحه طراحی فضایی دیداری تقسیم کرد.
1. پردازنده اجرایی مرکزی:
پردازنده اجرایی مرکزی Central Executive مرکز کنترل وظایف اجرایی محسوب می شود. مسئول نظارت و هماهنگی فرآیندهای شناختی، تخصیص منابع توجه و مدیریت حافظه فعال است. پردازنده اجرایی مرکزی نقش خود را در برنامه ریزی، تصمیم گیری، حل مسئله و کنترل بازدارنده ایفا می نماید. همچنین، سیستم پردازنده اجرایی مرکزی در تغییر وظایف، انعطاف پذیری شناختی و نظارت بر رفتار مداوم نقش دارد. قشر پیشانی مغز، به ویژه قشر پیش پیشانی پیشانی پشتی جانبی dorsolateral prefrontal cortex (DLPFC)، ارتباط نزدیکی با عملکرد پردازنده اجرایی مرکزی دارد.
2. حلقه واجی:
حلقه واجی Phonological Loop در ذخیره سازی و دستکاری موقت اطلاعات شنیداری یا کلامی نقش دارد. حلقه واجی از دو جزء تشکیل شده است:
الف) ذخیره واجی که اطلاعات شنیداری را برای مدت کوتاهی نگهداری می کند
ب) فرآیند تمرین مفصلی که به تمرین و نگهداری اطلاعات کلامی کمک می کند.
به گفته دکتر امیر محمد شهسوارانی عصب روانشناس انستیتو رزا مایند، حلقه واجی برای فعالیت ها و کارهایی مانند درک زبان، خواندن و محاسبات ذهنی بسیار مهم است.
3. دفتر چرک نویس دیداری فضایی:
دفتر چرک نویس دیداری و فضایی Visuospatial Sketchpad وظیفه ذخیره سازی و دستکاری موقت اطلاعات بصری و مکانی را بر عهده دارد. دفتر چرک نویس دیداری و فضایی به افراد اجازه می دهد تا تصاویر بصری، اشیاء و روابط فضایی را به صورت ذهنی بازنمایی و دستکاری کنند. دفتر چرک نویس دیداری و فضایی در وظایفی مانند چرخش ذهنی، تصویرسازی بصری و ناوبری فضایی درگیر است. قشر جداری ارتباط نزدیکی با پردازش بینایی فضایی دارد.
علاوه بر این طبقه بندی، چارچوب های دیگری نیز وجود دارد که بر جنبه های مختلف کارکردهای اجرایی تأکید دارند. برخی از مدل ها شامل اجزای اضافی مانند کنترل بازدارنده، حافظه کاری، انعطاف پذیری شناختی و برنامه ریزی هستند. ما در بخش مربوط به مدل های کارکردهای اجرایی مغزی به طور کامل این موارد را تشریح خواهیم کرد.
حوزه های عملکردی کارکردهای اجرایی مغزی چه مواردی هستند؟
حوزه های عملکردی کارکردهای اجرایی به توانایی ها و رفتارهای شناختی خاصی اشاره دارد که با کارکردهای اجرایی مغزی مرتبط هستند. به نظر دکتر امیر محمد شهسوارانی، این دامنه ها را می توان به طور کلی به موارد زیر دسته بندی کرد:
الف) کنترل بازدارنده:
کنترل بازدارنده Inhibitory Control یا کنترل بازداری به توانایی سرکوب یا مهار افکار، تکانه ها یا رفتارهای نامربوط یا نامناسب اشاره دارد.کنترل بازدارنده شامل مقاومت در برابر حواسپرتیها، به تأخیر انداختن رضایتمندی، و مهار پاسخ های خودکار یا از پیش تقویت شده است.
کنترل بازدارنده برای خودکنترلی یا کفّ نفس self-control، کنترل تکانه impulse control و مقاومت در برابر وسوسه بسیار مهم است. کنترل بازدارنده نقش مهمی در تنظیم رفتار و احساسات دارد.
2. حافظه کاری:
حافظه کاری Working memory توانایی نگهداری و دستکاری اطلاعات در ذهن در مدت زمان کوتاه است. این شامل ذخیره سازی و دستکاری موقت اطلاعات مورد نیاز برای کارهای شناختی مداوم است. حافظه کاری به افراد این امکان را می دهد که در حین انجام وظایف پیچیده، اطلاعات مرتبط را در دسترس نگه دارند. حافظه کاری برای حل مسئله، تصمیم گیری و درک مطلب ضروری است.
3. انعطاف پذیری شناختی:
انعطاف پذیری شناختی Cognitive Flexibility به توانایی جابجایی بین وظایف، مجموعه های ذهنی یا شیوه های مختلف تفکر اشاره دارد. انعطاف پذیری شناختی شامل سازگاری با تغییرات محیط، تغییر توجه و تنظیم استراتژی ها بر اساس اطلاعات جدید است. انعطاف پذیری شناختی افراد را قادر می سازد تا با موقعیت های جدید سازگار شوند، خلاقانه فکر کنند و بین دیدگاه های مختلف جابه جا شوند.
4. برنامه ریزی و سازماندهی:
برنامه ریزی Planning و سازماندهی Organization شامل توسعه یک رویکرد سیستماتیک برای رسیدن به یک هدف یا حل یک مشکل است. برنامه ریزی و سازماندهی شامل تعیین اهداف، تدوین استراتژی ها، سازماندهی منابع و نظارت بر پیشرفت است. برنامه ریزی و سازماندهی برای مدیریت زمان، رفتار هدفمند و حل مسئله ضروری است.
5. حل مسئله:
حل مسئله Problem-Solving به توانایی شناسایی، تجزیه و تحلیل و حل مسائل با استفاده از استدلال منطقی و تفکر خلاق اشاره دارد. توانایی حل مسئله شامل تعریف مشکلات، ایجاد راه حل های جایگزین، ارزیابی گزینه ها و انتخاب مناسب ترین مسیر عمل است. مهارت های حل مسئله برای زندگی روزمره، موفقیت تحصیلی و پیشرفت حرفه ای حیاتی است.
6. تصمیم گیری:
تصمیم گیری Decision-Making فرآیند انتخاب از بین گزینه ها یا مسیرهای عمل مختلف است. مهارت تصمیم گیری شامل جمع آوری اطلاعات، ارزیابی گزینه ها، در نظر گرفتن نتایج بالقوه و انتخاب است. مهارت های تصمیم گیری برای تصمیم گیری های دقیق، سنجش خطرات و منافع و در نظر گرفتن پیامدهای بلندمدت مهم هستند.
7. فراشناخت:
فراشناخت به توانایی بازتاب و نظارت بر فرآیندهای شناختی خود اشاره دارد. فراشناخت شامل آگاهی از نقاط قوت و ضعف، نظارت بر عملکرد، و تنظیم فرآیندهای شناختی است. مهارت های فراشناختی برای خودآگاهی، خودنظارتی و خودتنظیمی مهم هستند.
مدل های کارکردهای اجرایی مغزی انسان
با توجه به حوزه های عملکردی و دسته بندی های کارکردهای اجرایی، مدل های تخصصی عصب روانشناسی مختلفی برای تبیین و توضیح کارکردهای اجرایی مغزی انسان ارائه شده اند. در ادامه به بررسی مهمترین مدل های توضیحی عملکرد کارکردهای اجرایی مغز انسان می پردازیم:
الف) کنترل بازدارنده از بالا به پایین
بسیاری از متخصصان و پژوهشگران عصب روانشناسی در مورد نقش مهم مکانیسم های بازدارنده در حوزه های کنترل پاسخ، حافظه، توجه انتخابی، نظریه ذهن ، و تنظیم هیجان تاکید نموده اند. در عین حال، همچنین محققان نوروساینس اجتماعی از نقش مکانیسم های بازدارنده در احساسات اجتماعی مانند همدلی در مقالات مختلفی نام برده اند. به گفته دکتر امیر محمد شهسوارانی عصب روانشناس انستیتو رزا مایند، بررسی های اخیر در مورد این موضوع نشان داده اند که بازداری فعال active inhibition یک مفهوم معتبر در حوزه های روانشناسی/کنترل شناختی است.
ب) مدل حافظه کاری بدلی و هیچ
یکی از مدل های تاثیرگذار و زیبای، مدل چند مولفه ای آلن بدلی و گراهام هیچ از حافظه فعال است که پیشتر توضیح آن از نظرتان گذشت. مدل حافظه آلن بدلی از یک سیستم اجرایی مرکزی تشکیل شده است که سه زیرسیستم را تنظیم میکند: حلقه واجی، که اطلاعات کلامی را حفظ میکند. دفتر چرک نویس دیداری فضایی visiospatial sketchpad که اطلاعات بصری و فضایی را حفظ می کند. در نهایت حایل رخدادی یا بافر اپیزودیک episodic buffer که حافظه کوتاه مدت و بلند مدت را ادغام می کند و مقدار محدودی از اطلاعات را از حوزه های متعدد در قسمت های زمانی و مکانی توالی شده نگهداری و دستکاری می کند.
محققان اثرات مثبت قابل توجهی از آرامش تقویت شده با بازخورد زیستی بر حافظه و بازداری در کودکان یافته اند. مهارت های کارکردهای اجرایی مغزی به دلایل زیادی از جمله موفقیت تحصیلی و رشد عاطفی اجتماعی کودکان مهم هستند. به گفته دکتر امیر محمد شهسوارانی عصب روانشناس انستیتو رزا مایند، پژوهشگران عصب روانشناسی دریافتند که آموزش مهارتهای عملکرد اجرایی ممکن است.
پ) سیستم توجه نظارتی (SAS)
مدل مفهومی دیگر، سیستم توجه نظارتی supervisory attentional system (SAS) است. در این مدل، زمان بندی رقابت فرآیندی است که در آن طرحوارههای تثبیت شده یک فرد بهطور خودکار به موقعیتهای معمول پاسخ میدهند در حالی که کارکردهای اجرایی مغزی هنگام مواجهه با موقعیت های جدید استفاده میشوند. در موقعیت های جدید، کنترل توجه عنصری حیاتی برای کمک به تولید طرحوارههای جدید، اجرای این طرحوارهها و سپس ارزیابی دقت آنها خواهد بود.
ت) مدل خود تنظیمی برای کارکردهای اجرایی مغزی
راسل بارکلی یک مدل شناخته شده از عملکرد اجرایی را پیشنهاد کرد که بر اساس خود تنظیمی self-control است. مدل خود تنظیمی اساساً از کار بررسی بازداری رفتاری ناشی می شود و عملکردهای اجرایی را متشکل از چهار توانایی اصلی می بیند. یکی از این عناصر، حافظه فعال working memory است که به افراد اجازه می دهد در برابر اطلاعات تداخلی مقاومت کنند. مؤلفه دوم، مدیریت پاسخ های عاطفی affective response به منظور دستیابی به رفتارهای هدفمند است. بخش سوم، درونیسازی گفتار خودراهبر است که برای کنترل و حفظ رفتار حاکم بر قانون و ایجاد طرحهایی برای حل مسئله استفاده میشود. در نهایت در مولفه چهارم، اطلاعات تجزیه و تحلیل شده و در پاسخ های رفتاری جدید برای دستیابی به اهداف فرد ترکیب می شوند. تغییر پاسخ رفتاری فرد برای رسیدن به یک هدف جدید یا اصلاح یک هدف، مهارتی سطح بالاتر است که به تلفیقی از عملکردهای اجرایی از جمله خود تنظیمی و دسترسی به دانش و تجربیات قبلی نیاز دارد.
بر اساس این مدل، سیستم اجرایی مغز انسان سازماندهی متقابل زمانی رفتار نسبت به اهداف و آینده را فراهم می کند و اقدامات و استراتژی ها را برای وظایف روزمره هدفمند هماهنگ می کند. اساساً، این سیستم به انسان این امکان را میدهد که رفتار خود را به گونهای تنظیم کند که عمل و حل مسئله را در جهت اهداف خاص و آینده به طور کلیتر حفظ کند. بنابراین، نقایص کارکردهای اجرایی مشکلات جدی برای توانایی فرد برای درگیر شدن در خودتنظیمی در طول زمان برای دستیابی به اهداف خود و پیش بینی و آمادگی برای آینده ایجاد می کنند.
آموزش راهبردهای خودتنظیمی توسط توانبخشی عصبی شناختی به کودکان راهی برای بهبود کنترل بازداری و انعطاف پذیری شناختی آنهاست. این مهارت ها به کودکان اجازه می دهد تا پاسخ های عاطفی خود را مدیریت کنند. این مداخلات شامل آموزش مهارت های مربوط به عملکرد اجرایی به کودکان است که مراحل لازم برای اجرای آنها را در طول فعالیتهای کلاسی فراهم میکند و به کودکان آموزش میدهد که چگونه اقدامات خود را قبل از اقدام بر اساس آنها برنامهریزی کنند. مهارت های عملکرد اجرایی نحوه برنامهریزی و واکنش مغز به موقعیتها است.
ث) مدل حل مسئله
مدل دیگری از کارکردهای اجرایی، چارچوب حل مسئله است که در آن عملکردهای اجرایی به عنوان یک کلان ساختار متشکل از توابع فرعی در نظر گرفته میشوند که در مراحل مختلف کار میکنند تا:
- (الف) یک مشکل را نشان دهند،
- (ب) با انتخاب و ترتیب دادن به استراتژی ها، برای راه حل برنامه ریزی کنند
- (ج) استراتژی ها را در حافظه کوتاه مدت نگه دارند تا آنها را با قوانین خاصی انجام دهند
- (د) و در نهایت نتایج را با تشخیص خطا و تصحیح خطا ارزیابی کنند.
ج) مدل مفهومی لیزاک
یکی از رایج ترین مدل های مفهومی در کارکردهای اجرایی، مدل لیزاک است. مدل لیزاک توسط موریل دویچ لیزاک (نویسنده کتاب معروف سنجش عصب روانشناختی) مطرح شده است. این چارچوب چهار حوزه وسیع اراده، برنامه ریزی، اقدام هدفمند و عملکرد مؤثر را به عنوان کار با هم برای برآوردن نیازهای عملکرد اجرایی جهانی پیشنهاد می کند. در حالی که این مدل ممکن است به طور گسترده برای پزشکان و محققان برای کمک به شناسایی و ارزیابی برخی از اجزای عملکرد اجرایی جذاب باشد، اما فاقد یک مبنای نظری متمایز و تلاش نسبتا کمی برای اعتبار سنجی استکه دلیل اصلی آن فوت مولف می باشد.
چ) مدل میلر و کوهن برای کارکردهای اجرایی مغزی
در سال 2001، ارل میلر و جاناتان کوهن مقاله خود را با عنوان «نظریه یکپارچه عملکرد قشر جلوی پیشانی» منتشر کردند که در آن آنها استدلال می کنند که کنترل شناختی عملکرد اولیه کرتکس پیش پیشانی مغز prefrontal cortex (PFC) است، و کنترل با افزایش بهره از قشر پیشانی انجام می شود . نورون های حسی یا حرکتی که توسط عناصر مرتبط با وظیفه یا هدف محیط خارجی درگیر می شوند.
به نظر میلر و کوهن کرتکس پیش پیشانی مغز prefrontal cortex (PFC) عملکرد خاصی را در کنترل شناختی ایفا می کند که همانا حفظ فعال الگوهای فعالیت که نشان دهنده اهداف و ابزارهای دستیابی به آنها است.
کرتکس پیش پیشانی مغز prefrontal cortex (PFC) سیگنال های سوگیری را در بسیاری از قسمت های دیگر مغز ارائه میکند و نه تنها بر فرآیندهای بینایی، بلکه بر سایر روشهای حسی، و همچنین سیستمهای مسئول اجرای پاسخ، بازیابی حافظه، ارزیابی احساسی و غیره تأثیر میگذارد. اثر کل این سیگنال های سوگیری این است جریان فعالیت عصبی را در امتداد مسیرهایی هدایت می کند که نگاشت مناسب بین ورودی ها، حالات داخلی و خروجی های مورد نیاز برای انجام یک کار مشخص را ایجاد می کند.
طبق مدل میلر و کوهن، کرتکس پیش پیشانی مغز prefrontal cortex (PFC) میتواند روی نورونهای ورودی (حسی) یا خروجی (پاسخ) ، و همچنین مجموعههای درگیر در حافظه یا احساسات، کنترل داشته باشد. کنترل شناختی با اتصال متقابل کرتکس پیش پیشانی مغز prefrontal cortex (PFC) با قشر حسی و حرکتی و با سیستم لیمبیک واسطه می شود. بنابراین، در رویکرد آنها، اصطلاح «کنترل شناختی» برای هر موقعیتی به کار می رود که در آن یک سیگنال سوگیری برای ارتقای پاسخ مناسب کار استفاده می شود، و بنابراین کنترل به یک جزء حیاتی از طیف گسترده ای از ساختارهای روانشناختی مانند توجه انتخابی، نظارت بر خطا ، تصمیم گیری ، مهار حافظه و مهار پاسخ تبدیل می شود .
ح) مدل میاک و فریدمن
نظریه کارکردهای اجرایی میاک و فریدمن پیشنهاد می کند که سه جنبه از کارکردهای اجرایی با نام های بروز رسانی، بازداری و تغییر وجود دارند. سنگ بنای این چارچوب نظری درک این موضوع است که تفاوت های فردی در کارکردهای اجرایی هم وحدت (یعنی مهارت های مشترک کارکردهای اجرایی مغزی) و هم تنوع هر مؤلفه را منعکس میکنند (به عنوان مثال، تغییر خاص). به عبارت دیگر، جنبه های بروزرسانی، بازداری و جابجایی به هم مرتبط هستند، اما هر کدام یک موجودیت مجزا باقی میمانند:
- اول، بروز رسانی به عنوان نظارت مستمر و افزودن یا حذف سریع محتویات در حافظه کاری تعریف می شود.
- دوم، بازداری توانایی فرد برای جانشینی پاسخهایی است که در یک موقعیت مفروض هستند.
- سوم، جابجایی و انعطاف پذیری شناختی فرد برای جابجایی بین وظایف یا حالات ذهنی مختلف است.
میاک و فریدمن همچنین پیشنهاد می کنند که بدنه تحقیقات فعلی در کارکردهای اجرایی چهار نتیجه کلی در مورد این مهارت ها ارائه می دهد. اولین نتیجهگیری، جنبههای وحدت و تنوع کارکردهای اجرایی است. دوم، مطالعات اخیر نشان می دهد که بسیاری از مهارت های کارکردهای اجرایی مغزی فرد به صورت ژنتیکی به ارث می رسد. سوم، معیارهای دقیق کارکردهای اجرایی می تواند بین رفتارهای عادی و بالینی یا رفتارهای تنظیمی، مانند ADHD تفاوت قائل شود. در آخر هم، مطالعات طولی نشان میدهد که مهارتهای کارکردهای اجرایی مغزی در طول توسعه نسبتاً پایدار هستند.
خ) مدل «آبشار کنترل» بانیچ برای کارکردهای اجرایی مغزی
مدل آبشار کنترل که توسط بانیچ ارائه شده، از سال 2009 تئوری های مدل های دیگر را ادغام میکند و شامل یک آبشار متوالی از مناطق مغزی است که در حفظ مجموعههای توجه برای رسیدن به یک هدف نقش دارند. پژوهش های اخیر با استفاده از تفاوت های فردی در سبک شناختی، حمایت هیجان انگیزی را از این مدل نشان داده اند.
نقش توانبخشی عصبی شناختی در بهبود و تقویت کارکردهای اجرای مغزی چیست؟
بهبود عملکردهای اجرایی در مغز انسان از طریق مداخلات توانبخشی عصبی شناختی شامل اجرای استراتژی ها و تکنیک های خاصی است که فرآیندهای شناختی مرتبط با عملکرد اجرایی را هدف قرار می دهد. در ادامه با هم به بررسی چندین رویکرد می پردازیم که معمولاً در توانبخشی عصبی شناختی برای تقویت عملکردهای اجرایی مورد استفاده قرار می گیرند:
الف) آموزش شناختی:
برنامه های آموزشی شناختی برای هدف قرار دادن مستقیم و بهبود عملکردهای اجرایی خاص طراحی شده اند. این برنامه ها شامل تمرین ها و وظایف ساختاری است که فرآیندهای شناختی مانند حافظه کاری، توجه، کنترل بازدارنده، انعطاف پذیری شناختی، برنامه ریزی و حل مسئله را به چالش کشیده و تحریک می کنند. با درگیر شدن در وظایف تکراری و به تدریج چالش برانگیز، افراد می توانند کارکردهای اجرایی مغزی خود را تقویت و ارتقا دهند.
2. آموزش استراتژی:
آموزش استراتژی بر آموزش استراتژی ها و تکنیک هایی به افراد برای جبران کاستی های عملکرد اجرایی متمرکز است. این استراتژیها میتوانند شامل تکنیکهای یادگاری برای بهبود حافظه فعال، استفاده از کمکهای خارجی مانند تقویم یا یادآوری برای برنامهریزی و سازماندهی و استراتژیهای خودتنظیمی مانند نظارت بر خود و خود بازتابی باشند. با ارائه راهبردهای مؤثر به افراد، آنها می توانند بر محدودیت ها غلبه کرده و عملکرد اجرایی خود را بهینه کنند.
3. آموزش فراشناختی:
هدف آموزش فراشناخت توسعه آگاهی و درک افراد از فرآیندهای شناختی خود است. این شامل آموزش به افراد برای نظارت بر تفکر خود، تعیین اهداف، برنامه ریزی و سازماندهی وظایف، ارزیابی عملکرد آنها و انجام تنظیمات در صورت نیاز است. با تقویت مهارت های فراشناختی، افراد می توانند بینش بهتری نسبت به کارکردهای اجرایی خود به دست آورند و خود تنظیمی و خودآگاهی self-awareness را توسعه دهند.
4. اصلاحات محیطی:
اصلاح محیط می تواند عملکرد اجرایی را پشتیبانی و افزایش دهد. اصلاح محیطی میتواند شامل سادهسازی کارها، ارائه نشانهها یا یادآوریهای بصری، سازماندهی محیط برای کاهش حواسپرتی، ایجاد روالها، و اجرای سیستم هایی باشد که پردازش کارآمد اطلاعات و تکمیل کار را تسهیل میکند. بهینه سازی محیط خارجی می تواند بار شناختی را کاهش دهد و عملکردهای اجرایی کلی را بهبود بخشد.
5. مداخلات با کمک فناوری برای بهبود کارکردهای اجرایی مغزی:
ابزارها و کاربردهای فناوری را می توان برای حمایت از توانبخشی عملکرد اجرایی مورد استفاده قرار داد. برنامه های مختلف مبتنی بر رایانه و برنامه های کاربردی تلفن همراه به طور خاص برای هدف قرار دادن و بهبود عملکردهای اجرایی طراحی شده اند. این ابزارها اغلب تمرینهای تعاملی و جذابی را ارائه میدهند که فرآیندهای شناختی را به چالش میکشند و بازخورد بلادرنگ ارائه میدهند.
مداخلات با کمک فناوری میتوانند فرصتهای بیشتری را برای تمرین و انتقال به فعالیتهای زندگی روزمره ارائه دهند. امروزه سریعترین روش برای بهبود کارکردهای اجرایی مغزی استفاده از نرم افزارهای پیش رفته توانبخشی عصبی شناختی است.
6. رویکرد چند رشته ای به کارکردهای اجرایی مغزی:
مداخلات توانبخشی عصبی شناختی اغلب یک رویکرد چند رشته ای را اتخاذ می کنند که شامل همکاری بین متخصصانی مانند روانشناسان عصبی، کاردرمانگران، گفتاردرمانگران و متخصصان توانبخشی شناختی است. این رویکرد یک ارزیابی جامع از کاستیهای عملکرد اجرایی، برنامههای درمانی فردی و مداخلات هماهنگ با هدف قرار دادن جنبههای مختلف عملکرد اجرایی را تضمین میکند. هر حرفه ای تخصص خود را برای رسیدگی به چالش های شناختی و عملکردی خاص به ارمغان می آورد.
به گفته دکتر امیر محمد شهسوارانی عصب روانشناس، توجه به این نکته حائز اهمیت است که اثربخشی مداخلات توانبخشی عصبی شناختی می تواند بسته به عوامل فردی، مانند ماهیت و شدت کاستی های عملکرد اجرایی، علت زمینه ای نقایص و انگیزه و مشارکت فرد در فرآیند توانبخشی متفاوت باشد.
علاوه بر این، مدت و شدت مداخلات نیز می تواند بر نتایج تأثیر بگذارد. به طور معمول حداقل 30 تا 50 جلسه نیم ساعته (هفته ای 2 الی 3 جلسه) برای بازدهی بالای 90% کارکردهای اجرایی با ماندگاری طولانی مدت چندین ساله برای افراد سالم مورد نیاز است. بنابراین، مداخلات شخصی و مناسب که نیازها و اهداف فردی را در نظر می گیرند برای بهینه سازی بهبود عملکردهای اجرایی از طریق توانبخشی عصبی شناختی حیاتی هستند.